احساسات امروزم
نمیدونم چه جوری بگم پسرم
چجوری بگم که از روزی که در بدنم ریشه گرفتی روز من رو عوض کردی .
خط زندگی م رو پر رنگ تر کردی و ناخوشی ها رو کم رنگ تر .
پسرم ،
ممنونم که خواب شبم رو ازم گرفتی ..
ممنونم که تنهایی برای من بی معنی کردی .
معنی ترس و دلهره در کتاب لغات مغز من تعریفی نو دارد و آن ، لحظه ای بدون
تو بودن است .
ممنونم که روزگارم رو پر کردی .
ممنونم که مامان رو جوون کردی .
ممنونم که نور و عشق رو با خستگی توام کردی .
نوگل باغ بهشتم ،ممنونم به خاطر خستگی های روزانه ام .
ممنونم به خاطر سنگینی پلکم در طول روز ...
ممنونم که بالغم کردی ، بزرگم کردی ، عاقلم کردی ، ممنونم .
وقتی که به چشمهای پر از غرورت نگاه میکنم ،
میبالم که مادرم .
نصفه شب ..با اینکه هر دو چشمم از شدت خواب ، مثله کرکره ی
نیمه بسته ی مغازه هاست !، بالای سرت ، با خنده ای از شوق حاضر میشم که
نازت کنم ...
گویا نگاه کردن تو برای ما ، دلنشین تر از ۱۰ تا فنحان قهوه ی تلخ است.
باز میبالم که مادرم.
الهی که از کودکیت با کمال استفاده کنی و از جوونی ات با منطق .