ادرينادرين، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

ادرين عسل مامان و بابا

هفت ماهگي ادرين و تولد ماماني

1393/3/4 16:52
نویسنده : سميه
280 بازدید
اشتراک گذاری

پسرك نازنینم هفت ماهه شد ، ٢٩ ارديبهشت هفتمین ماهگرد گلم بودجشن
عزيزكم هفتمين ماهگردت با تولد مامان مصادف شد و من و بابا كلي خوشحاليمخندونک.پارسال توي همين روزها تو ،تو دل مامان بودي و آرزوي من روز تولدم اين بود كه تو صحيح و سالم به دنيا بياي و به آرزوم رسيدم امسال روز تولدم شما بغلم هستي و من كلي مسرورممحبت.شب تولد مامان ،بابا جون كيك خريد و شب مارو برد رستوران گردان برج ميلاد و تو خيلي خوشحال بودي اولين رستوراني بود كه تو اينقده خوشحالي ميكردي نميدونم چه چيز اين رستوران باعث خوشحالي تو بود البته رستوران بدي نبود ولي نسبت به اون پولي كه ميگرفتن سرويس نميدادن و من زياد راضي نبودم و خيلي هم گرون بود ولي بابا دوست داشت اين شب براي ما سنگ تموم بزاره و مارو به گرونترين رستوران ببرهعینک در كل خوش گذشت و ما از تو كلي عكس با برج گرفتيم حالا عكساتو ميزارمآرام.
روز 17 ارديبهشت هم رفتيم انزلي و خيلي خوب بود درسته سفرمون كوتاه بود اما سفر كردن با تو لذت بخشه تو هم كه ماشالا حسابي شيطون شدي و دوست داشتي ورجوورجه كني و تو ماشين نميتونستي ،بابا هم كه همش فكر ارام كردن شما بود چند ساعت يه بار شمارو ميزاشت تو صندوق عقب و حسابي كيف ميكردي و بازي ميكردي قه قهه.

كارهاي اين روزهاي شما خيلي شيرين شده و همش ميخواي حرف بزني،دد،ن ن،بابا،ماما و تازگيها ياد گرفتي جيغ بزني و حسابي جيغ و سروصدا ميكني راستي دندونهاي بالايت هم درومدهبوس .منم روز 26 ارديبهشت خونه مامان جون برات آش دندوني درست كردمخوشمزه بايد زودتر درست ميكردم ولي جور نشد .اينم داستان ماه هفتم شماچشمک

 

آدرين توي صندوق ماشين در حال فضولي

گل من بين گلهاي حياط مامان جونش

...

...

شب تولد مامان كنار برج ميلاد...

..

كيك هفت ماهگي گل پسرم

...

مامان بابامو زير نظر بگيرم اگه حواسشون پرت شدخوشمزه...

نميشه مواظبن شاکی

...

دست دست

...

تشكر از همگي

بفرماييد

...

 

پسندها (2)

نظرات (2)

عمه ریحانه
6 خرداد 93 12:05
سلام عزیز عمه هفت ماهگیت مبارک ماشالله خیلی ناز شدی دلم واست تنگ شده کاش میومدی میدیدمت سمیه جون تولدت مبارک
مامانی
16 مرداد 93 2:57
مبارکه گل پسر.